1- نابودی جنگل های شمال: برآورد شده است که مساحت جنگل های شمال ایران در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، 3/6 میلیون هکتار بود؛ این میزان تنها یک دهه بعد از انقلاب به 1/8 میلیون هکتار رسید و حالا حسب برخی برآوردها، اندکی بیش از 1 میلیون هکتار است. تنها از مساحت جنگل های شمال ایران کاسته نشده است؛ کیفیت این جنگل ها به شدت کاهش یافته: هم تنک تر شده و در بسیاری مناطق به جنگل مخروبه بدل شده اند و از کچلی شدید رنج می برند و هم تراکم گونه های ارزشمندی مانند سرخدار، آزاد، شمشاد، راش، ممرز و .. کاسته شده است. جنگل های شمال به میزان زیادی توان احیای خود را از دست داده اند. برداشت چوب برای صنایع، خانه سازی و ویلاسازی، احداث جاده، دامداری، هیزم کنی و این اواخر سدسازی، عوامل اصلی نابودی جنگل های شمال ایران بوده است.
2- نابودی جنگلهای زاگرس: جنگلهای زاگرس عمدتا با پوشش بلوط هستند؛ بخش عمده ای از این جنگلها اکنون به سبب بیماری های گیاهی و آفت زدگی در حال خشکیدگی و نابودی هستند یا نابود شده اند. البته مانند شمال ایران، توسعه کشاورزی، دامداری، هیزم کنی، سدسازی و راه سازی در این نابودی دخیل بوده اند. فرسایش هرچه بیشتر خاک پیامد نابودی این جنگل ها بوده است.
3- خشک شدن دریاچه ارومیه: دریاچه ارومیه بزرگ ترین پهنه آبی داخل ایران بود. این دریاچه با ساخت سدهای متعدد بر روی رودهایی که به آن می ریخت خشک شد. البته حفر گسترده چاه در پیرامون آن، راه سازی و نیز افزایش کلی دمای هوا و کاهش بارش در این خشک شدن بی تاثیر نبوده اند. توده نمک انباشته در دریاچه ارومیه اصلی ترین خطری است که ایران را تهدید می کند. نابودی محیط زیست گونه های جانوری متنوع در این دریاچه بسیار گسترده بوده است.
3- خشک شدن دریاچه ارومیه: دریاچه ارومیه بزرگ ترین پهنه آبی داخل ایران بود. این دریاچه با ساخت سدهای متعدد بر روی رودهایی که به آن می ریخت خشک شد. البته حفر گسترده چاه در پیرامون آن، راه سازی و نیز افزایش کلی دمای هوا و کاهش بارش در این خشک شدن بی تاثیر نبوده اند. توده نمک انباشته در دریاچه ارومیه اصلی ترین خطری است که ایران را تهدید می کند. نابودی محیط زیست گونه های جانوری متنوع در این دریاچه بسیار گسترده بوده است.
4- خشک شدن جلگه خوزستان: خوزستان، علی رغم گرمای هوایش، به سبب رودهای بزرگی که در آن جریان داشت و نیز برکه هایی که از سیلاب ها تغذیه می شد بسیار سرسبز و خرم بود. اما توهم مازاد آب در خوزستان در کنار سدسازی دیوانه وار، آن را به یک جهنم واقعی بدل کرده است. ریزگردها مشغول قتل عام هستند و نبود آب به مصیبتی واقعی بدل شده است. سطح شوری آب کارون هم با سد گتوند افزایش یافته است. سهم آب طبیعی خوزستان قرار است با طرح هایی به کرمان و یزد منتقل شود و این یعنی خشکی بیشتر و ریزگرد زیادتر. به جز اینها، فعالیت برای استخراج نفت به خشک کردن تالاب ها همراه شده که مرگ بیشتر خوزستان را رقم زده است.
5- نابودی رودخانه ها و تالاب ها: سدسازی دیوانه وار در ایران در کنار جانمایی نامناسب صنایع و انتقال آب سبب نابودی رودخانه ها و تالاب های ایران شده؛ بیش از دو میلیون هکتار از مجموع سه میلیون هکتار مساحت تالابهای ایران خشک شده؛ از حدود سه میلیون هکتار مساحت تالاب های کشور حدود ۵۸ درصد مساحت کل آن از بین رفته و بستر آنها به خاک و نمک تبدیل شده؛ تالاب های بزرگی مثل گاوخونی و شادگان به کانون ریزگرد بدل شده اند. سد سیوند، تالاب بختگان را خشک کرده و گاوخونی هم با نرسیدن حقابه به آن از میان رفته؛ جازموریان با سد سازی بر روی هلیل رود حال و روز خوبی ندارد. حتی تالاب های گیلان و مازندران و گلستان هم حال و روز خوبی ندارند: انزلی در حال نابودی است و استیل و گمیشان، هر از گاهی کاملا خشک می شوند.
6- کشتار زمین: کشاورزی دیوانه وار با اتکا به حفر چاه به نابودی زمین در بسیار نقاط ایران منجر شده است. در بعضی موارد نیروگاه ها هم در این نابودی زمین موثرند. زمینی که به شدت خشک شده، با فرونشست مواجه شده است. این زمین ها، البته قابل احیا نیستند و متروک خواهند شد. ظاهرا این تخلیه دیوانه وار زمین از آب، بی ارتباط با وقوع زلزله های کوچک نیست و می تواند به تحریک بیشتر گسل ها منتهی شود.
7- انقراض جمعی حیات وحش: در چهار دهه گذشته جمعیت حیات وحش ایران به طرز جدی کاهش یافته است. تنها یوزپلنگ نیست که به مرحله انقراض قطعی رسیده: حسب برخی برآوردها، جمعیت چهارپایان بزرگ وحشی در ایران نسبت به چهار دهه گذشته، یک بیست و پنجم شده است! پلنگ، خرس قهوه ای، خرس سیاه، گوزن قرمز، شوکا، گورخر، گوزن زرد، جبیر و آهو در فهرست کاندیداهای انقراض هستند. وضعیت پرندگان به هیچ رو بهتر نیست. قاچاق پرندگان شکاری و یا پرندگانی مانند میش مرغ به نهایت ممکن رسیده است. تخریب زیست گاه ها بر شکار گسترده اضافه شده؛ سلاخی پرندگان درفریدون کنار، در جاهای دیگر هم با سروصدای کمتر در حال انجام است. ذخایر شیلات در دریای خزر تقریبا از میان رفته و آن محیط به سبب آلودگی گسترده و نیز تخریب رودخانه های شمال، امکان تکثیر طبیعی ماهی را از دست داده است. آبزیان آب های داخلی هم در حال نابودی اند.
اما از همه این هفت مورد خطرناک تر، این نکته است که سیستم مدیریت و برنامه ریزی و تصمیم گیری در ایران در حوزه محیط زیست، ظرفیت ایجاد فجایع زیست محیطی به مراتب بزرگ تری را دارد؛ انتقال آب از دریای خزر، شیرین کردن آب خلیج فارس به صورت بسیار گسترده، انتقال آب از زاگرس به کرمان و یزد، انتقال آب گیلان و مازندران به این سوی البرز، استخراج آب ها از زیر زمین با روش های جدید و تداوم سدسازی اقداماتی از این دست است. تغییر مرزهای مناطق حفاظت شده، نادیده گرفتن نظرات کارشناسی زیست محیطی در مورد پروژه های معدنی و پالایشگاهی، تامین منابع مالی آزادراه تهران شمال با واگذاری زمین های حاشیه آن و بسیاری دیگر به دست دولت روحانی انجام گرفته است. با شدت گرفتن بحران اقتصادی و زیست محیطی در ایران، این استعداد شگرف وجود دارد که آن اقدامات فاجعه بار تر و حتی بزرگ تر از آنها هم عملی شود. این درست است که بخشی از مشکلات زیست محیطی کنونی ایران، منشا جهانی دارد که در گرمایش جهانی خلاصه می شود؛ اما در میانه این بحران، تصمیماتی که اتخاذ می شود، فقط به بدتر شدن وضعیت منتهی خواهد شد.