ملیکا، زنی که در ۱۳ سالگی به اجبار خانواده اش تن به یک ازدواج فامیلی با مردی ۱۸ سال بزرگتر از خودش داده، با مراجعه به یکی از کلانتری های مشهد به شرح داستان دردناک زندگی خود پرداخته است.
وی که قربانی کودک همسری بوده، روایت می کند که پس از مرگ همسرش با مشقت مالی سرپرستی سه فرزندش را عهده دار بوده است. وی بخشی از مشکلاتش را اینگونه تعریف میکند: پسر کوچکم به خاطر بیماری روانی سوءظن شدیدی به من دارد و با تهمت و افترا اجازه خروج از منزل را به من نمی دهد، حتی نمی گذارد با اقوام معاشرت کنم. مدام گوشی تلفنم را بررسی می کند و در بسیاری از مواقع مرا کتک می زند. در این وضعیت برادران و خواهران همسر مرحومم نیز بعد از مرگ مادرشان تقاضای تقسیم ارثیه را دارند و می خواهند منزلی را که با دسترنج من و همسرم ساخته شده است بین خودشان تقسیم کنند. حالا در شرایطی که پسر بیمارم حاضر نیست تحت درمان قرار بگیرد و مرا به خاطر بدبینیهایش کتک می زند، می ترسم با تقسیم ارثیه بی خانمان و آواره شوم.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از رکنا، یک زن که خود قربانی کودک همسری بوده است، روایتی از اذیت و آزارهایی که پس از مرگ همسرش توسط پسرش به وی روا داشته می شود، ارایه می دهد.
این زن که “ملیکا” نام دارد، در مراجعه به کلانتری شفای مشهد و در گفتگو با کارشناس اجتماعی این کلانتری اینگونه شروع به شرح داستان زندگی اش می کند: “در یک خانواده فقیر و بی بضاعت، در یکی از روستاهای اطراف مشهد به دنیا آمدم. هنوز در کوچههای روستا با دوستانم مشغول بازی بودم که مادرم صدایم کرد و لباسهای تمیزی به من پوشاند و گفت امشب قرار است عمو حسن و خانوادهاش برای خواستگاری مهمان ما باشند. آن زمان ۱۳ سال بیشتر نداشتم و معنی ازدواج را نمیفهمیدم فقط از این که به خواستگاریام می آمدند خوشحال بودم چرا که میدانستم همه مردم از مراسم عروسی و خواستگاری خوشحال می شوند. پسر عمویم ۱۸ سال از من بزرگ تر بود. خلاصه من چیزی از حرفهای بزرگترها سردر نمیآوردم. عروسک پارچهایم را به گوشهای انداختم و پای سفره عقد نشستم”.
وی از معلولیت یکی از فرزندانش که به علت ازدواج فامیلی بوده است می گوید: “همسرم بیکار بود و نمیتوانست لوازم زندگی را فراهم کند. بعد از مدتی صاحب سه فرزند شدیم اما متاسفانه یکی از فرزندانم دچار معلولیت جسمی و ذهنی بود. پزشکان اعتقاد داشتند این موضوع ناشی از ازدواج فامیلی است ولی من آگاهی در این زمینه نداشتم به همین دلیل روزهای سختی را میگذراندم تا فرزند معلولم دچار حادثههای خطرناک نشود”.
مرگ زودرس همسر و تقاضای ارثیه از طرف مادرشوهر وضعیت مادی این خانواده را که به سرپرستی ملیکا اداره می شده است وخیم تر می کند، وی در این زمینه می گوید: “پس از مدتی همسرم بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و من با سه فرزند تنها ماندم، هنوز در سوگ همسرم اشک می ریختم که مادرشوهرم تقاضای ارثیه کرد. قانون هم حق را به او داد و به همین دلیل رضایت دادم تا مادر شوهرم در یکی از طبقات منزلی ساکن شود که تنها دارایی همسرم بود. سال ها گذشت و در حالی که فرزندانم به سن بلوغ رسیده بودند مادر شوهرم نیز از دنیا رفت”.
ملیکا با اشاره به اینکه، پسرم حاضر به پذیرش بیماری روانی خودش نیست، ادامه داد: “ولی روزگار من بدتر شد چرا که پسر کوچکم به خاطر بیماری روانی سوءظن شدیدی به من دارد و با تهمت و افترا اجازه خروج از منزل را به من نمی دهد حتی نمی گذارد با اقوام معاشرت کنم”.
وی رفتارهای پسر بیمارش را اینچنین توصیف می کند: “مدام گوشی تلفنم را بررسی می کند و در بسیاری از مواقع نیز آنقدر خشمگین میشود که با چشمانی از حدقه درآمده مرا کتک می زند و فحاشی می کند. این درحالی است که خودش با زنان غریبه و همسن من در ارتباط است و از مدتی قبل با یک زن مطلقه میان سال آشنا شده و قصد ازدواج با او را داشت. من هم از ترس به ازدواج آن ها رضایت دادم ولی او جوانی بیکار و سرگردان است که نمیتواند از عهده مخارج خودش برآید. در این وضعیت برادران و خواهران همسر مرحومم نیز بعد از مرگ مادرشان تقاضای تقسیم ارثیه را دارند و می خواهند منزلی را که با دسترنج من و همسرم ساخته شده است بین خودشان تقسیم کنند. حالا در شرایطی که پسر بیمارم حاضر نیست تحت درمان قرار بگیرد و مرا به خاطر بدبینیهایش کتک می زند، می ترسم با تقسیم ارثیه بی خانمان و آواره شوم. دیگر نمیتوانم این وضعیت را تحمل کنم و همواره اشک ریزان از خدا می خواهم تا فرزندم را شفا دهد”.
بر اساس این گزارش وضعیت خاص این زن سرپرست خانوار، به دستور سرهنگ ناصر نوروزی، رئیس کلانتری شفای مشهد، در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت.
گفتنی است ازدواج کودکان یا کودک همسری در ایران در سالهای اخیر روز به افزایش است. فعالان حقوق کودک میگویند این پدیده در آینده بر سلامت خانوادههای ایرانی تاثیر منفی خواهد گذاشت.
آمار بالای ازدواج کودکانی که پیش از رسیدن به بلوغ فکری و ذهنی ازدواج میکنند از گستردگی این پدیده در ایران حکایت دارد. سن ازدواج در ایران بر مبنای “بلوغ جنسی” تعیین شده در حالی که به گفته کارشناسان، بلوغ جنسی تنها بخشی از ابعاد بلوغ کامل انسان است. رشد، آگاهی، آموزش و آزادی در انتخاب، اساسیترین و انسانی ترین شروط برای تشکیل خانواده است.
آسیبهای جسمی و روانی ناشی از کودک همسری ضربات جبران ناپذیری را بر روی زندگی دختران بهویژه بارداریهای زیر ۱۸ سال، مرگومیر مادران، افسردگی، و بعضاً اقدام به خودکشی در کنار آسیبهایی مانند طلاق بازماندن از تحصیل و پایداری چرخه فقر فرهنگی و اقتصادی است.